جدول جو
جدول جو

معنی پس خورد - جستجوی لغت در جدول جو

پس خورد
(پَ خوَرْ / خُرْ)
رجوع به پس خورده شود
لغت نامه دهخدا
پس خورد
آنکه پس مانده غذای دیگران را میخورند، پس خورده یا باز مانده طعام و غذا و شراب سوء ر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پا خوردن
تصویر پا خوردن
ساییده شدن، لگدمال شدن، کنایه از فریب خوردن و دچار حساب سازی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس خورده
تصویر پس خورده
بازماندۀ خوراک که پس از خوردن غذا باقی بماند، پس مانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش خورد
تصویر پیش خورد
پیش خور، برای مثال جهان پیش خورد جوانیت باد / فزون از همه زندگانیت باد (نظامی۵ - ۱۰۱۷)
فرهنگ فارسی عمید
(وَ زَ)
مراجعت دادن چیزی. رد کردن چیزی خریده به مالک اوّلی آن
لغت نامه دهخدا
(پَ شَ / شِ خوَرْ / خُرْ)
ریشی و جراحتی باشد که بیشتر در ملک بلخ بهم رسد و دیر خوب شود و گمان مردم اینکه از گزیدن پشه بهم میرسد و آنرا بعربی قرحۀ بلخی گویند و این از مسالک و ممالک منقول است. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
نام رودخانه ای در فارس، آبش شیرین و گوار است. رود خانه شش پیر به آب چشمۀ تاسک و چشمۀ کل پیوسته در پل مورد آن را رود خانه پل مورد گویند. (فارس نامۀ ناصری)
ده پل مورد، موضعی در چهار فرسخ میانۀ جنوب و مشرق فهلیان است. (فارس نامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(چُ خوَ / خُ)
ممسکی و بخیلی. خست و لآمت. بخیلی کردن در خرج و خست ورزیدن. رجوع به چس خور شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
پا خوردن کسی، فریب خوردن او. در حساب، فریفته و گول شدن او، پا خوردن فرش، بر آن بسیار آمد و شد کردن نرم شدن و لطیف شدن را
لغت نامه دهخدا
(خوَرْدْ / خُرْدْ)
عجاله. (منتهی الارب). طعامی که اول بار بر سفره خورند. طعامی اندک باشد که بر سبیل چاشنی بخورند. (برهان). چاشنی طعام. طعام اندک که بدان نهار شکنند. (غیاث). پیش دندان. (مجموعۀ مترادفات ص 84) :
جهان پیش خورد جوانیت باد
فزون از همه زندگانیت باد.
نظامی.
،
{{نام مرکّب مفهومی}} آن پاره از اجری که پیش از رسیدن وقت گرفته و صرف کرده باشی. قسمتی از مزد یا اجرت یا سهم محصول که پیش از موعد ستده باشند و صرف کرده، پیشکی و سلم فروخته یعنی غلۀ نارسیده و میوۀ ناپخته و امثال آن که پیشترفروشند. (برهان). فروختن غله و میوۀ نارسیده قبل از وقت و پول آنرا خوردن:
گفتا (گفت که) فردا دهمت من سه بوس
فرخی امید به از پیشخورد.
فرخی.
چو امید دادی نباشم بدرد
که امید نیکو به از پیشخورد.
اسدی.
دست رادش داده در اطلاق رزق
مهلتی مر آزرا از (در) پیش خورد.
انوری.
آن عمر شده که پیشخورد است.
پندار هنوز در نورد است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
پس مانده. باقی ماندۀ طعام یا شراب پس از خوردن و آشامیدن کسی آنرا. سؤر. نغبه. غمجه، اسار: پس خورده بازگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). اشتف ّ فی الأناء کله،خورد تمامۀ آب آوند را که پس خورده نماند. دعرم، شتری که آب پس خوردۀ شتران را خورد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ خوَ / خُ رَ / رِ)
خرزهره. رجوع به خرزهره شود
لغت نامه دهخدا
طعامی که اول بار بر سفره خورند طعامی اندک که بر سبیل چاشنی خورند: جهان پیش خورد جوانیت باد، فزون از همه زندگانیت بادخ (نظامی)، قسمتی از مزد یا اجرت یا سهم محصول که پیش از موعد گرفته و صرف کرده باشند، پیشکی وسلم فروخته غله نارسیده و میوه ناپخته وامثال آن که پیشتر فروشند: گفتا (گفت که) فردا دهمت من سه بوس فرخی، امید به از پیش خورد. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا خورد
تصویر وا خورد
وا خوردن، یا وا خورد نداشتن، نخورد نداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لس خورده
تصویر لس خورده
ضربت دیده کتک خورده: آن لس خورده و سر شکسته ظالم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم خورد
تصویر کم خورد
کمخوار، ممسک: (... و گفت اگر دنیا همه زر کنند و مومن را سر آنجا دهند همه در رضا او صرف کند و اگر یک دینار در دست کم خوردی کنی چاهی بکند و در آنجا کند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی خوره
تصویر پی خوره
خر زهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس آوردن
تصویر پس آوردن
مراجعت دادن چیزی، رد کردن، پس دادن
فرهنگ لغت هوشیار
دنبالعقباز پساز پی: اما آن ظلم که به پی آورد او در همدان بسنهء... رفت از همه سالها گذشته بود
فرهنگ لغت هوشیار
ریشی و جراحتی باشد که بیشتر در ملک بلخ بهم رسد و دیر خوب شود و گمان مردم آنست که از گزیدن پشه بهم میرسد قرحه بلخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر نورد
تصویر پر نورد
پر چین پر آژنگ پر شکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چس خوری
تصویر چس خوری
بخل لئامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در خورد
تصویر در خورد
شایسته موافق مناسب لایق سزاوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خوردن
تصویر پر خوردن
بسیار خوردن بیش از اندازه خوردن مقابل کم خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
شکم پرستی شکمویی شکم خوارگی پر خوراکی پر خواری گران خواری مقابل کم خوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا خوردن
تصویر پا خوردن
فریب خوردن او، گول خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس خور
تصویر پس خور
بازمانده غذای دیگران را خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس آورد
تصویر پس آورد
رد کردن چیزی مراجعت دادن: کتابی که گرفته بود پس آورد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پس مانده غذای دیگران را میخورند، پس خورده یا باز مانده طعام و غذا و شراب سوء ر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس آوردن
تصویر پس آوردن
((~. وَ دَ))
مراجعت دادن، برگرداندن چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس خور
تصویر پس خور
((پَ خُ))
کسی که بازمانده غذای دیگران را می خورد، بازمانده غذا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس ورد
تصویر پس ورد
گذرواژه
فرهنگ واژه فارسی سره
پس مانده ی خوراک یا نوشیدنی
فرهنگ گویش مازندرانی
از دهکده های استرآباد رستاق
فرهنگ گویش مازندرانی