ریشی و جراحتی باشد که بیشتر در ملک بلخ بهم رسد و دیر خوب شود و گمان مردم اینکه از گزیدن پشه بهم میرسد و آنرا بعربی قرحۀ بلخی گویند و این از مسالک و ممالک منقول است. (فرهنگ رشیدی)
ریشی و جراحتی باشد که بیشتر در ملک بلخ بهم رسد و دیر خوب شود و گمان مردم اینکه از گزیدن پشه بهم میرسد و آنرا بعربی قرحۀ بلخی گویند و این از مسالک و ممالک منقول است. (فرهنگ رشیدی)
نام رودخانه ای در فارس، آبش شیرین و گوار است. رود خانه شش پیر به آب چشمۀ تاسک و چشمۀ کل پیوسته در پل مورد آن را رود خانه پل مورد گویند. (فارس نامۀ ناصری) ده پل مورد، موضعی در چهار فرسخ میانۀ جنوب و مشرق فهلیان است. (فارس نامۀ ناصری)
نام رودخانه ای در فارس، آبش شیرین و گوار است. رود خانه شش پیر به آب چشمۀ تاسک و چشمۀ کِل پیوسته در پل مورد آن را رود خانه پل مورد گویند. (فارس نامۀ ناصری) ده پل مورد، موضعی در چهار فرسخ میانۀ جنوب و مشرق فهلیان است. (فارس نامۀ ناصری)
عجاله. (منتهی الارب). طعامی که اول بار بر سفره خورند. طعامی اندک باشد که بر سبیل چاشنی بخورند. (برهان). چاشنی طعام. طعام اندک که بدان نهار شکنند. (غیاث). پیش دندان. (مجموعۀ مترادفات ص 84) : جهان پیش خورد جوانیت باد فزون از همه زندگانیت باد. نظامی. ، {{نام مرکّب مفهومی}} آن پاره از اجری که پیش از رسیدن وقت گرفته و صرف کرده باشی. قسمتی از مزد یا اجرت یا سهم محصول که پیش از موعد ستده باشند و صرف کرده، پیشکی و سلم فروخته یعنی غلۀ نارسیده و میوۀ ناپخته و امثال آن که پیشترفروشند. (برهان). فروختن غله و میوۀ نارسیده قبل از وقت و پول آنرا خوردن: گفتا (گفت که) فردا دهمت من سه بوس فرخی امید به از پیشخورد. فرخی. چو امید دادی نباشم بدرد که امید نیکو به از پیشخورد. اسدی. دست رادش داده در اطلاق رزق مهلتی مر آزرا از (در) پیش خورد. انوری. آن عمر شده که پیشخورد است. پندار هنوز در نورد است. نظامی
عجاله. (منتهی الارب). طعامی که اول بار بر سفره خورند. طعامی اندک باشد که بر سبیل چاشنی بخورند. (برهان). چاشنی طعام. طعام اندک که بدان نهار شکنند. (غیاث). پیش دندان. (مجموعۀ مترادفات ص 84) : جهان پیش خورد جوانیت باد فزون از همه زندگانیت باد. نظامی. ، {{نامِ مُرَکَّبِ مَفهومی}} آن پاره از اجری که پیش از رسیدن وقت گرفته و صرف کرده باشی. قسمتی از مزد یا اجرت یا سهم محصول که پیش از موعد ستده باشند و صرف کرده، پیشکی و سلم فروخته یعنی غلۀ نارسیده و میوۀ ناپخته و امثال آن که پیشترفروشند. (برهان). فروختن غله و میوۀ نارسیده قبل از وقت و پول آنرا خوردن: گفتا (گفت که) فردا دهمت من سه بوس فرخی امید به از پیشخورد. فرخی. چو امید دادی نباشم بدرد که امید نیکو به از پیشخورد. اسدی. دست رادش داده در اطلاق رزق مهلتی مر آزرا از (در) پیش خورد. انوری. آن عمر شده که پیشخورد است. پندار هنوز در نورد است. نظامی
پس مانده. باقی ماندۀ طعام یا شراب پس از خوردن و آشامیدن کسی آنرا. سؤر. نغبه. غمجه، اسار: پس خورده بازگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). اشتف ّ فی الأناء کله،خورد تمامۀ آب آوند را که پس خورده نماند. دعرم، شتری که آب پس خوردۀ شتران را خورد. (منتهی الارب)
پس مانده. باقی ماندۀ طعام یا شراب پس از خوردن و آشامیدن کسی آنرا. سُؤر. نَغبه. غُمجَه، اسار: پس خورده بازگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). اِشتف ّ فی الأناء کله،خورد تمامۀ آب آوند را که پس خورده نماند. دِعِرم، شتری که آب پس خوردۀ شتران را خورد. (منتهی الارب)
طعامی که اول بار بر سفره خورند طعامی اندک که بر سبیل چاشنی خورند: جهان پیش خورد جوانیت باد، فزون از همه زندگانیت بادخ (نظامی)، قسمتی از مزد یا اجرت یا سهم محصول که پیش از موعد گرفته و صرف کرده باشند، پیشکی وسلم فروخته غله نارسیده و میوه ناپخته وامثال آن که پیشتر فروشند: گفتا (گفت که) فردا دهمت من سه بوس فرخی، امید به از پیش خورد. (فرخی)
طعامی که اول بار بر سفره خورند طعامی اندک که بر سبیل چاشنی خورند: جهان پیش خورد جوانیت باد، فزون از همه زندگانیت بادخ (نظامی)، قسمتی از مزد یا اجرت یا سهم محصول که پیش از موعد گرفته و صرف کرده باشند، پیشکی وسلم فروخته غله نارسیده و میوه ناپخته وامثال آن که پیشتر فروشند: گفتا (گفت که) فردا دهمت من سه بوس فرخی، امید به از پیش خورد. (فرخی)